عبدالرضافارسی

یادداشت های عبدالرضا فارسی

عبدالرضافارسی

یادداشت های عبدالرضا فارسی

فرکیانی در شاهنامه

فرکیانی چه بوده است؟ 

      شاه آرمانی آنگونه که اوستا، متون پھلوی، سنگ نبشته ھا و البته شاھنامه به ما می نمایانند، دارای ویژگی ھایی است که ھیچ توانگری بدون داشتن آنھا، سزاوار دستن یابی و یا نگھداشت جایگاه شھریاری را ندارد: خرد، داد و آبادگری.

      برای ھمین در درازای تاریخ ایران پیش از اسلام، چندین بار بزرگان کشور، شاھی را از تاج و تخت برکنار کردند و یا نگذاشتند که بزرگترین پسر شاه پیشین به شھریاری برسد و به جای او، فرد سزاواری را به شاھی رساندند. 

 

 

     با بیگانه شدن شھریار با فروزه ھای داد، خرد و آبادگری، فره از او دور می گردید و او فاقد حقانیت فرمانروایی می شد. به ھمین دلیل بود که در اسطوره ھای ایرانی، فر سه بار از جمشید جدا شد که نخستین بار ایزد مھر، دومین بار فریدون، و سومین بار گرشاسب آن را بدست آوردند. (اوستا، زامیاد یشت) اگر تنھا، بودن در جایگاه شاھی برای فردی، فر و در پی اش، حقانیت فرمانروایی به ھمراه می آورد، دیگر نباید شاھی چون جمشید، فر خویش را از دست می داد.

    بزرگمھر حکیم به روشنی بیان می دارد که از فر شھریار به ھیچ کس گزندی نمی رسد چون این فر زاده مھر شاه و کشور به یکدیگر است:

     به شھری که ھست اندر او مھر شاه

    نـــــــیابد نــــــــیاز    اندر آن بوم، راه


     بــــدی بر تو از فـــر او نگذرد

    که بختش ھمه نیکویی پرورد

 

    جھان را دل از شاه، خندان بود

که بر چـــــھر او فــــــر یزدان بود

       گردیه، خواهر بهرام چوبینه، به برادرش یادآور می شود که او از تخمه ی شاھان نیست و بنابراین نباید چشم به گرفتن تاج و تخت داشته باشد:

نه بیگانه زیبای افسر بود

سزای بزرگی به گوھر بود

چو خواھی که شاھی کنی بی نژاد

ھمــــه دوده را دادخــــواھی به باد

     این بدان معنا نیست که شھریاری باید ضرورتا ارثی باشد و حتما فرزند شاه، شایسته فرمانروایی خواھد بود بلکه در پایبندی به سنت ایرانشھری که سرداران و سپھسالاران نباید به تاج و تخت دست یازند، گردیه از برادر دلاورش، بھرام چوبینه، می خواھد که بدعت دست اندازی به تاج را رواج ندھد.

       نمونه روشنی از اینکه به ھیچ روی فرزند شاه الزاما شایسته رھبری نمی باشد، در رویداد زیر ارائه شده است. 

    پس از بیرون راندن افراسیاب از ایرانشھر، بزرگان ایران برای برگزیدن جانشین نوذر جان باخته، گرد ھم آمدند.

        آنان (بزرگان ایران)با پیشنھاد برخی برای گزینش یکی از پسران نوذر، یعنی توس یا گستھم، ھمراھی نکردند و آن دو را سخت از فره ایزدی بدور دیدند. (تاریخ ثعالبی)

      این نمونه دیگری از باور سرآمدان ایرانی به ارثی نبودن فر در خانواده شاھی بوده است. چه اگر فر موروثی بود، دیگر نیازی به ھمپرسگی بزرگان کشور برای گزینش شھریار نبود و بدون رایزنی سرداران، یکی از پسران نوذر یعنی توس یا گستھم به شاھی می رسید.

    در ھمین زمینه، از آنجا که در فرھنگ ایرانشھری، ملاک برتری برای انسان ھا، خردمندی است، از میان چند فرد مدعی فرمانروایی، آن یک سزاوار شھریاری بوده که افزون بر نژاد و تبار والا، خردمند نیز بوده باشد. گرچه در فرھنگ ایرانشھری به نژاد و گوھر به عنوان ارزش پرداخته شده است ولی سروری و برتری، بالاتر از نژاد و گوھر، به ھنر می باشد. به واژگانی دیگر، برتری افراد در ھنر یا فضیلت ھای بدست آمده او در زندگی اش است که بیش از تبار و خانواده، در شخصیت سازی او نقش داشته است. 

     در بندهشن آمده است که «دو مرد که با ھم فراز روند، آنکه داناتر و راستگوتر است، سرور است».

     اینجا خردمند کسی است که ھم دانا و ھم راستگو باشد. راستگویی در رویارویی با دروغگویی است و در متون کھن تنھا به معنای سخن راست نبوده است بلکه راستی و درستی در اندیشه و کردار را نیز دربرمی گرفته است.

      در گاتھای زرتشت نیز شاه بی اخلاق و بیدادگر بسیار نکوھش شده است؛ بدانسان که زرتشت «آرزویش را شاھی آرمانی می داند تا با شھریار دروغ پرست ستیز نماید» (هات 46، بند 4، برگردان علی اکبر جعفری).

      کیخسرو در شاھنامه، شاه آرمانی است و جلوه فر کیانی را در ھمه کنش ھای وی می شود دید. او در اوستا و متون پھلوی نیز به عنوان نمادی از داد، خرد و نیک گوھری بسیار ستوده شده است: 

     «او دلاوری است که سرزمین ھای ایرانی را یکپارچه می کند و بر ھمه کشورھا فرمان می راند و جادوان و فرمانروایان ستم کار را برمی اندازد. در واقع کیخسرو نمونه مطلق رھبری کامل و بی عیب است» (پژوهشی در اساطیر ایران، مهرداد بهار).

بنمایه:

پیش درآمدی براندیشه سیاسی ایرانشهری-نوشته شاهین نژاد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد