عبدالرضافارسی

یادداشت های عبدالرضا فارسی

عبدالرضافارسی

یادداشت های عبدالرضا فارسی

چگونه به اجتماع نزدیک شویم؟

چگونه به اجتماع نزدیک شویم؟ 

زمانی که ما به عنوان یک فرد یا یک سازمان بیرونی قدم به اجتماع محلی میگذاریم، نه ما اطلاعات و شناخت دقیقی از آن اجتماع داریم و نه آنها ما را میشناسند و به ما اعتماد دارند. بنابراین باید به دنبال راه حلهایی باشیم که هم زمینه ی آشنایی و اعتماد مردم اجتماع را فراهم آورد و هم ما را در شناخت بهتر آن یاری دهد.

 

پس نباید تبدیل به ماشین گردآوری اطالعات شویم و خود را در دریای بی پایانی از دادههایی که نمیدانیم به چه دردی میخورد، گم کنیم. برای گریز از سردر گمی شاید یهتر باشد ابتدا برای خود چک لیستی تهیه کنیم. یعنی ببینیم چه اطلاعاتی را نیاز داریم؟ منابعی که میتوانیم این اطلاعاتی را از آنها کسب کنیم کدامند؟ و شیوه های ما برای دسترسی به این اطلاعات چیست؟ 

برخی از اطلاعات مربوط به یک اجتماع را ممکن است بتوان از منابع بیرونی کسب کرد. به عنوان نمونه تعداد جمعیت یک محله یا تعداد خانوارهای آن را ممکن است از منابع آماری هم بتوانیم به دست آوریم. پس نیازی به سر شماری نیست. کافیست این اطلاعات را از منابع در دسترس استخراج کنیم.

اما برخی دیگر از اطلاعات اجتماع را در جایی به جز خود آن نمیتوان جستجو کرد. به عنوان نمونه روابط مردم یک محله با یکدیگر، اختلافاتی که گاه میان گروههای قومی و مذهبی در یک محله وجود دارد، تغییرات جمعیتی که در یک محل اتفاق افتاده( مثال مهاجرت برخی از ساکنین قدیمی به جایی دیگر و ساکن شدن مهاجرین جدید در آن محله)، 

اطلاعاتی هستند که عموما در جایی ثبت نمیشوند و تنها به کمک ارتباط با مردم محلی است که میتوان آنها را شناخت.

اما آیا مردم برای ما تنها منابع اطلاعاتی هستند؟ یعنی ما میخواهیم به کمک آنها مجموعه ای از اطلاعاتی را که در جایی ثبت نشده به دست آوریم و بعد خودمان به سراغ مراحل بعدی برویم؟ پاسخ به این پرسش رویکرد ما نسبت به اقداماتمان را نشان میدهد. اگر ما به دنبال مشارکت مردم در کل این فرآیند هستیم، نباید تنها به چشم منابع اطلاعاتی به آنها نگاه کنیم. پس نگاهمان به این مرحله نیز نباید بر این اساس باشد که چگونه میتوانیم بیشترین اطالعات را کسب کنیم، بلکه مهم است تا با مردم ارتباط برقرار کرده و تلاش کنیم اعتماد آنان را جلب نماییم. مهم نیست که چقدر اطلاعات به دست میآوریم، چون بعدها و در فرآیند کار نیز میتوانیم اطالعاتمان را تکمیل کنیم. مهم این است که از شروع کار با افراد بیشتری گفت و شنود کنیم و امکان مشارکت گروههای بیشتری از آنان را فراهم آوریم وزمینه های پذیرش خودمان را هم مهیا کنیم.

پس ابتدا باید به اجتماع نزدیک شویم، اما سئوال این است که چطور؟ روشن است که ما به عنوان افراد بیرونی نمیتوانیم 

یک مرتبه به یک اجتماع محلی نزدیک شویم، بلکه باید فرآیندی را طی کنیم که اگر خوب پیش برود و مدام نسبت به 

آن هشیار باشیم ممکن است اندک اندک زمینهی نزدیک شدن ما به اجتماع را فراهم آورد.

بگذارید برای روشن تر شدن این فرآیند از یک استعاره استفاده کنیم. زمانی که ما به عنوان افراد بیرونی وارد یک اجتماع 

محلی میشویم در حکم یک چشم هستیم. یعنی شروع به مشاهده میکنیم و تالش میکنیم تا با مشاهداتمان شناختی 

از اوضاع و احوال کلی به دست آوریم. بدیهی است که در مشاهده آنچه را در می‌یابیم که قابل دیدن است. مثال در 

می‌یابیم که در این محله وضعیت بافت مسکونی چگونه است، آیا در محله فضاهایی برای بازی کودکان وجود دارد؟ 

آیا مکانهایی برای ورزش موجود است؟ وضعیت بهداشت کلی محله چطور است و اطلاعاتی از این دست. پس ما با 

مشاهده، پیچیدگیها را در نمی‌یابیم، بلکه سطح را میبینیم و بر اساس آن یک شناخت اولیه کسب میکنیم. در این مرحله اگر چند نفر باشیم، قطعا از زوایای مختلفی مشاهده کردهایم و ممکن است دریچه‌های مختلف دید، شناخت مان 

را اندکی توسعه دهد. اگر یک عینک هم روی چشمهایمان بگذاریم آن وقت ممکن است کمی عمیق تر هم ببینیم یا 

جزییاتی را مشاهده کنیم که در ابتدا از آنها غافل بودیم. منظور از این عینک دیدگاههای نظری است که ممکن است به 

کمک ما بیاید. در همین مثالی که گفته شد ما ممکن است فقط تعداد پارکها و ورزشگاهها و وضعیت بافت مسکونی را 

توصیف کنیم اما عینک نظری به ما میگوید که هر کدام از اینها ممکن است معناهایی داشته باشد. یعنی فرسوده بودن 

بافت خانه‌ها ممکن است به معنای فقر اهالی محله باشد. نبود فضاهای تفریحی برای کودکان ممکن است معنای نا امنی 

محله برای کودکان را داشته باشد و ... اما باید هشیار باشیم که همچنان شناخت مان بیرونی است و نباید قضاوتهای 

اولیه مان را مبنای شناخت قرار دهیم. بلکه باید تالش کنیم تا رد آنها را بگیریم و ببینیم آیا تحلیل ما درست بوده یا نه.

پس برای این ردگیری کم کم باید گوشها را هم به کار بگیریم. یعنی باید شروع به گوش دادن کنیم. شنونده بودن 

به ما کمک میکند تا اطلاعاتی را دریابیم که غیرقابل دیدن است. اما هیچ کس بی مقدمه با ما شروع به حرف زدن 

نمیکند پس باید از لبها کمک بگیریم و گفت و شنود را آغاز کنیم. برای آنکه بیشتر بشنویم نباید مدام سئوال کنیم 

بلکه باید بگذاریم بحث اندک اندک پیش برود. اگر مردم برای ما تنها در حکم منابع اطلاعاتی نباشند، آنگاه می‌گذاریم تا بیشتر حرف بزنند. مسیر بحث را تغییر دهند. اطلاعاتی را ارائه کنند که  ما مکناست که ههنچگونه به اجتماع نزدیک شویم؟ه دنبالل آن نبودهایم اما کم کم اهمیت آن را در می‌یابیم. 

پس ما برای نزدیک شدن به اجتماع باید چشمهایی بزرگ باشیم با عینک تا همه چیز را در اطرافمان خوب ببینیم و تا 

حدودی تحلیل کنیم. گوشهایی باشیم بزرگ و حتی اگر لازم است با سمعک تا تمام صداها و حرفها را بشنویم و دهانی 

باشیم کوچک. در چنین فرآیندی اندک اندک میتوانیم به مردم نزدیک شویم. آنها را بهتر ببینیم، حرفهایشان را بهتر 

بشنویم و با گفت و شنود درک روشن تری از محله به دست آوریم. اما باید هشیار باشیم که همه‌ی آنچه در این مرحله 

به دست میآوریم، شروع کار است و ما باید در ادامه و با ابزارهایی که به یاری میگیریم شناختمان را عمق بخشیم.

به یاد داشته باشیم که درک پیچیدگیها، در مرحله‌ی نزدیک شدن به اجتماع ممکن نیست. پس در این گام تلاش کنیم 

تا با گروههای مختلفی از مردم گفت و شنود کنیم و تلاش کنیم تا اعتماد آنها را جلب نماییم و امیدوار باشیم که اگر 

مسیر را درست برویم در ادامه و اندک اندک درکی روشنتر و عمیقتر به دست آوریم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد